
دیگر تنها نیستم در کلبه تنهاییم با داشته هایم سر گرمم در سالهای دوری از تو حنجره ای دارم برای فرو بردن بغض چشم هایی که می بارند همچون ابر زمستانی لبهایی که دوخته شدند تا سکوت را فریاد زنند دستهایی که خالی مانده اند از دستان مهربان تو پاهایی که مانده اند در ابتدای راه رفته ات وپنجره ای که در پشت آن روح بی پاسخ من چشم بر کوچه بن بست دارد در شبهای بی فروغی که ستاره چشمانت روشنگر آن نیست
نظرات شما عزیزان:
amirmilad 
ساعت1:26---3 مرداد 1393
از پشت ماشین میادا :| از ما گفتن بود :| پاسخ:داشم کی ی خاکی رو زیر میگیره
NafaSam 
ساعت0:25---2 مرداد 1393
کاش به جای “دلم” گلویم “تنگ” میشد
هوا نمی ریسید و خلاص.....
|